JavaScript Codes استکبار ستیزی
بسيج به معني حضور و آمادگي در همان نقطه‌اي است كه اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحناه و فداه) و اين انقلاب مقدس به آن نيازمند است. حضرت آيت الله العظمي خامنه‌اي (مدظله العالي)

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

فتنه های وهابیت

پیشوای نهضت وهابیت محمد بن عبدالوهاب نجدی (1115-1201/1703-1782) نام دارد. نام وهابیت را مخالفان به آنها داده‌اند در حالیکه پیروان آن خود را الموحدون و مذهب خود را محمدیت نامیده‌اند این گروه سنی و پیرو مذهب احمد بن حنبل می‌دانند.


عقاید:

1- هر چیزی که بجز خدای تعالی مورد عبادت قرار گیرد خطاست و هر کس این چیزها را عبادت کند سزاوار مرگ است.
2- جماعت زیادی از مسلمانان موحد نیستند زیرا می‌کوشند تا عنایت خدا را با زیارت قبور اولیا بدست آورند بنابراین مشرکند.
3- ذکر نام پیامبر، ولی، یا فرشته‌یی در نماز شرک است.
4- اگر غیر از خدا از کسی شفاعت جویند کفر است.
5- هرکسی برای روا شدن حاجات خود از غیر خدا یاری بخواهد کافر است.
6- علمی که مبتنی بر قرآن مجید سنت پیامبر و استنباط‌های ضروری عقل نباشد. کفر است
7- انکار قدر (قدرت داشتن انسان بر انجام کارها) در همه افعال به معنی الحاد و بدعت است.
8- تفسیر قرآن بر پایه تأویل کفر است.


تفاوت وهابیت با مذهب حنبلی:

1- حضور نماز جماعت واجب است.
2- استعمال یا شرب تنباکو حرام است.
3- زکوه باید از منافع نهانی پرداخت شود مانند امور تجاری
وهابیت به مسئله توحید حساس بود و اعتقاد داشتند که خداوند همه چیز را آفریده و هیچکس حق فرمان راندن بر آن را ندارد. و اداره امور عالم فقط باید به دست خدا باشد. خدای تعالی به تنهایی شارع عقاید است و اوست که حلال و حرام را بیان می‌کند و سخن دیگری جز خدا و پیامبر در دین حجت نیست.
نهضت‌ وهابیه، هر چند در آغاز به نام اصلاح و پیراستن اسلام از بدعت گمراهان و بازگردانیدن آن به شیوة (سلف صالح) آغاز شد اما در عمل خود به صورت یکی از موانع رشد و پویایی و پیشرفت اندیشه مسلمانان درآمد چنانکه پیروان این نهضت تا این اواخر در شمار بی‌خبرترین و وامانده‌ترین ملت‌های مسلمان بودند.
و همچنین به دلیل کشتارها و ویرانیهایی که وهابیان در سرزمین‌های اسلامی بویژه مکه و مدینه مرتکب شدند و بر تعصب‌ها و کشاکش‌های فرقه‌یی میان مسلمان افزودند و آثار تاریخ و معابر و معابد بسیاری را خراب کردند. آنان در شناساندن اسلام اگر چه از لحاظی با قرآن و سنت مطابقت داشت ولی از جهات دیگر مخالف مبادی اسلامی بود به نظر همه مذاهب اسلامی به جز حنبلی‌ها عقاید وهابیه در معنای بدعت و حرمت زیارت و بذبح و نذر و شفاعت و جز آنها با اصول اسلامی مطابقت ندارد.

ارسال توسط صفارزاده حسینی @ ۱۸:۴۷   0 نظر

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی

آمریکا از ما چه می خواهد؟

اگر جمهوری اسلامی با امریكا پشت میز مذاكره بنشیند، امریكاییها خیالشان از این جهت راحت می‏شود؛ به هرجایی در دنیا می‏گویند: شما برای چه تلاش می‏كنید؟ شما كه مثل ایران نخواهید شد، به پای ایران كه نخواهید رسید! هر چه بشوید، یك ملت و یك نظام و آن شكوه و شجاعت را كه پیدا نخواهید كرد؛ آنها هم بالاخره مجبور شدند و این‏جا پای میز مذاكره آمدند؛ شما دیگر چه می‏گویید؟! یعنی با تسلیم ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران به نشستن پای میز مذاكره با امریكا، خیال امریكا از بسیاری از این مبارزات دنیای اسلام آسوده خواهد شد.


موضوع اصلی‏ای كه من امروز می‏خواهم قدری درباره آن صحبت كنم... جنجال تبلیغاتی‏ای است كه در این یكی، دو هفته اخیر در مورد مناسبات ایران و امریكا، به عنوان یك خبر تازه از ایران، همه دنیا را متوجّه به خود كرده است. همان‏طور كه در آن خطبه قبلی تا حدودی اشاره شد، دستگاههای عمدتاً امریكایی و دنباله‏روانشان، یك شگرد تبلیغاتی را دنبال می‏كنند، برای این‏كه در جهت مقاصد و اغراض خودشان، دروغی را به شكل واقعیت جلوه دهند و واقعیتی را به كلی بپوشانند، كه من امروز قدری در این زمینه صحبت خواهم كرد.
البته این موج تبلیغاتی، عمدتاً از طرف دستگاههای تبلیغاتی خارج از كشور است؛ منتها در داخل هم انعكاس دارد. بعضی از كسانی كه پایبندیهای انقلابیشان آن‏قدر نیست كه ما از متصدّیان امور مطبوعاتی توقّع داریم، متأسفانه در برخی از مطبوعات، همان‏گونه مشی می‏كنند كه دشمنان انقلاب و دشمنان ملت ایران و عوامل وابسته به استكبار در دنیا یا مثلاً در كشور امریكا مشی می‏كنند! این هم جای تأسّف است.
مسأله‏ای كه موضوع جنجال اینهاست، این است كه جمهوری اسلامی ایران می‏خواهد درباره مناسبات خودش با دولت امریكا، تجدیدنظر كند! این را به عنوان یك خبر تازه منتشر كردند! مطلب كاملاً بی‏اساسی و واهی‏ای را بزرگ كردند و جنجال و های‏وهوی به راه انداختند. البته مقاصد بسیار خطرناكی برای ملت ایران دارند. آنها دنبال كارهای خودشان هستند؛ اما ما باید كار دشمن را بشناسیم. ولو هیچ اقدامی هم در مقابل دشمن نخواهیم بكنیم، باید بدانیم دشمن چه كار می‏كند. ما نباید اجازه بدهیم كه دشمن نسبت به كشور ایران و ملت و مسؤولان آن، هر كاری كه می‏خواهد، در زمینه تبلیغات بكند و ما همین‏طور سكوت كنیم! این‏كه نمی‏شود. لازم است اهداف و مقاصد دشمن شناخته شود.
البته در بعضی از رسانه‏ها و به وسیله برخی از مسؤولان هم واقعاً حرفهای درستی زده می‏شود. حرفهای خوب و درست گفته می‏شود - نه این‏كه نمی‏گویند - اما من هم موظّفم آنچه را كه وجود دارد و واقعیت مطلب است، برای ملت عزیزمان بیان كنم.
این را هم به شما عرض كنم كه این اوّل بار هم نیست. قبلاً هم از این قبیل قضایا اتّفاق افتاده است؛ بخصوص آن باری كه بعد از رحلت امام بود تا حدودی هم با امروز قابل مقایسه است. آن‏جا هم جنجالی درست كردند و حتّی روزنامه‏های ما مقاله نوشتند و بعضی افراد مخالف و معاند با انقلاب، چیزهایی نوشتند و ادّعاهایی كردند؛ صریحاً به تخطئه دوران امام پرداختند كه الحمدللَّه سیلی ملت بر بناگوش آنها، نگذاشت ادامه دهند. البته این دفعه جنجالها وسیعتر است و طور دیگری جنجال می‏كنند. سرِ جنجال، خارج از كشور است؛ عمدتاً آنها هستند. وضع، وضع دیگری است؛ آن‏وقت هم بود؛ هرچند با این وسعت و در این ابعاد نبود.
من اوّلاً برای شما برادران و خواهران عزیز بیان كنم كه اهداف جنجال تبلیغاتی امریكاییها - عمدتاً - و مخالفان ما در دنیا چیست. این‏كه دائماً می‏گویند ایران می‏خواهد با امریكا مذاكره كند؛ ایران می‏خواهد بتدریج رابطه با امریكا برقرار كند، هدفشان از این حرفها چیست؟ چه می‏خواهند؟ مخالفان ما به دنبال چه چیزی هستند؟ آنچه مسلّم است، دنبال خیر جمهوری اسلامی و خیر ملت ایران نیستند؛ این‏كه واضح است. تا به حال در طول این نوزده سالی كه از انقلاب می‏گذرد، هم حكومت امریكا، هم مطبوعات امریكا و هم رسانه‏ها و تلویزیونها و رادیوهای امریكا، تا آن‏جایی كه توانستند، به ملت ایران ضربه زدند، خنجر از پشت زدند، اهانت رواداشتند، خیانت كردند و دروغ پرداختند. در هشت سال جنگی كه ما داشتیم و در قضایای اقتصادی، یك‏جا اینها به نفع ما كار نكردند؛ حال هم از همان قبیل است.
پس، هدفشان چیست؟ هدف، چند چیز است. كه من به اختصار عرض می‏كنم. شما روی مطالبی كه عرض می‏كنم، فكر كنید؛ مخصوصاً شما جوانان تحصیلكرده، دانش‏آموزان، دانشجویان و طلاب علوم دینی، درست دقت و تأمل كنید؛ چون اینها مسائل مهمی است. یك ملت هم غالباً در همین جاهای علی‏الظاهر كوچك است كه سرنوشتش ساخته می‏شود. چنین مقطعی، اگر مردم، جوانان، مسؤولان و دیگران درست نفهمیدند كه حقیقت قضیه چیست، زاویه‏ای باز می‏شود كه خدای نخواسته همین زاویه، به فنای همه چیز منتهی خواهد شد. معمولاً این‏طور است؛ لذا خیلی مهم است كه درست دقّت شود.
هدف اینها چیست؟ هدف حكومت امریكا و دستگاه امپراتوری خبری امریكایی از این حرفها چیست كه مرتّب می‏گویند: ایران می‏خواهد مذاكره كند؟
هدف، چند چیز است: یكی این‏كه اینها می‏خواهند آن چیزی را كه تا امروز وسیله وحدت ملت ایران بوده است، به وسیله اختلاف ملت ایران تبدیل كنند. تا به حال آحاد ملت ایران به خاطر این‏كه می‏دانستند دولت امریكا دشمن آنهاست، در مقابل دشمنی امریكا، اگر یك وقت اختلافات جزئی هم داشتند، كنار می‏گذاشتند و متّحد می‏شدند. مقابله با امریكا، یكی از وسایل وحدت این ملت بوده است. اینها می‏خواهند با این جنجالها، همین وسیله وحدت را، به وسیله اختلاف تبدیل كنند. این علیه آن، آن علیه این. این بگوید مذاكره، آن بگوید مذاكره چه فایده‏ای دارد؛ آن یكی بگوید چه ضرری دارد؟ یك عدّه از این طرف بحث كنند، یك عدّه از آن طرف بحث كنند! واینها هم این وحدت عظیم ملی را كه ملت ایران در مقابله با حضور دشمن دارد، به اختلاف ملت ایران تبدیل كنند.
هدف دوم این است كه می‏خواهند با تكرار این قضیه - مذاكره و رابطه با امریكا - قضیه‏ای را كه در چشم ملت ایران، به دلایلی منطقی، یكی از زشت‏ترین چیزهاست، قبحش را از بین ببرند. تا حدّی كه در نماز جمعه می‏شود حرف زد، خواهم گفت كه دلایل منطقی آن چیست. می‏خواهند قبح این را از بین ببرند؛ مثل كاری كه سرِ قضیه اسرائیل با اعراب كردند.
یك روز بود كه دولتهای عرب، صحبت كردن با اسرائیل، رابطه با اسرائیل و حتّی آوردن اسم اسرائیل را یكی از كارهای بسیار زشت می‏دانستند. اینها با مطرح كردن و پیش كشیدن این قضیه، آنها را یكی یكی از صفوف ملت عرب خارج كردند و بار را به گردن او انداختند. بتدریج كاری كردند كه قبح این قضیه ریخت؛ حتّی دولتهایی كه در مرزهای اسرائیل نیستند و هیچ خطر و ضرری هم از اسرائیل نمی‏بینند، در خانه خودشان نشسته‏اند و صحبت از مذاكره با اسرائیل می‏كنند! واقعاً چه لزومی دارد؟ اما می‏كنند؛ چون قبحش ریخته است.
ملت ایران به دلایل كاملاً محكم و با استدلال منطقی، دولت امریكا را دشمن خود می‏داند؛ كه من بعداً اشاره خواهم كرد. همه ملتهای دنیا هم این را از ملت ایران شناخته‏اند و با چشم تعظیم و تجلیل به این نگاه می‏كنند. بتدریج می‏خواهند قبح این را از بین ببرند و یك كار عادّی و معمولی بكنند.
هدف سوم این است كه اصل مذاكره با ایران، برای امریكا به عنوان ابرقدرت، بسیار مهم است. ممكن است بعضی تعجّب كنند و بگویند مگر ایران چیست كه برای امریكای ابرقدرت، مهم است كه با ایران پشت میز مذاكره بنشینند؟! بله، بسیار مهّم است. اتّفاقاً چون ابرقدرت است، برایش خیلی مهّم است. ابرقدرت، یعنی آن قدرتی كه از همه قدرتهای سیاسی دنیا بالاتر است و می‏تواند اراده خود را بر آنها تحمیل كند.
یك روز دو ابرقدرت در دنیا بودند - امریكا و شوروی - و هر كدام منطقه نفوذی داشتند؛ هر كار هم می‏خواستند، می‏توانستند بكنند. حتّی امریكا در مقابل آن دشمن، موشكهای امریكایی - كروز و غیره - را در كشورهای اروپایی مستقر كرده بود؛ بیچاره اروپاییها هم چاره‏ای نداشتند، حرفی هم نمی‏زدند؛ چون به عنوان دفاع در مقابل شوروی سابق بود. شوروی هم در منطقه نفوذ خودش، این كارها را می‏كرد. امروز كه شوروی از بین رفته است؛ امریكا مدّعی است و به شدّت در پی این است كه نظام یك قطبی در دنیا به وجود آید؛ یك ابرقدرت در رأس امپراتوری بزرگی كه اسمش دنیاست!
این مطلبی كه عرض می‏كنم، حرفی است كه صاحب‏نظران سیاسی امریكا از گفتن آن ابایی ندارند. در مطبوعات امریكایی، مقالات سیاسی فكری با همین مضمون چاپ می‏شود. در همین حدود یك ماه پیش، در یكی از مطبوعات امریكایی دیدم كه یك نویسنده معروف سیاسی‏نویس امریكایی به دنیا خطاب می‏كرد كه «چه عیبی دارد كه در رأس یك امپراتوری واحد جهانی، امریكا قرار داشته باشد؟! امریكا امروز چنین و چنان است!» آنها اصلاً ادّعایشان این است؛ دنبال این هستند.
حال ابرقدرتی با این همه ادّعا، با این همه باد و بروت جهانی و سیاسی، یك جا هست كه برایش ارزش و اعتبار و احترامی قائل نمی‏شوند؛ آن یك جا كجاست؟ جمهوری اسلامی ایران. جمهوری اسلامی و ملت ایران، هیبت‏شكن ابرقدرت امریكا در دنیا شدند. من بارها عرض كرده‏ام كه عمده قدرت ابرقدرتها، متّكی به هیبتشان است؛ هیبت آنهاست كه می‏تواند كار كند. اینها همه‏جا كه وارد میدان نمی‏شوند، تیر و تفنگ كه به كار نمی‏برند؛ تشر و هیبتشان است كه رؤسای دولتها و رؤسای احزاب سیاسی دنیا را وادار می‏كند كه دست و پایشان در مقابل اینها بلرزد و كوتاه بیایند.
برای امریكا مهم است كه ایران اسلامی كه از روز اوّل به دلایل روشنی در مقابل امریكا ایستاد و تسلیم امریكا نشد و گفت كه با امریكا مذاكره نمی‏كنم، حالا بگوید كه بسیار خوب، چَشم، ما هم مذاكره می‏كنیم! می‏گویند بفرما، ابرقدرتی كامل شد! این منطقه‏ای هم كه زیر بار نمی‏رفت، زیر بار آمد؛ این‏جا هم عتبه را بوسیدند! بنابراین، صِرف مذاكره برایشان خیلی مهّم است.
البته در مورد رابطه، این‏طور نیست؛ بعد خواهم گفت. امریكاییها نسبت به رابطه، طور دیگری فكر می‏كنند. آن چه‏كه برای آنها خیلی مهّم است، مذاكره است. می‏خواهند ایران پشت میز مذاكره بنشیند؛ بعد كه مذاكره شروع شد، آن‏وقت سرِ رابطه داستانها و حكایتها دارند.
نكته دوم برای این‏كه مذاكره با ایران برای امریكا اهمیت دارد، این است كه حركت جمهوری اسلامی و ملت ایران موجب شد كه احساسات اسلامی در هر گوشه دنیا بیدار شود؛ در آسیا، در آفریقا و حتّی در اروپا، مسلمانان با نام اسلام، احساسات اسلامی خودشان را سرِ دست گیرند و مبارزه‏ای را به نحوی شروع كنند. بعضی از این مبارزات، مبارزات سیاسی با دولتهاست. بعضی از این مبارزات، مبارزات اصلاحی است؛ بالاخره مشغول مبارزه هستند. همه اینها، از این قلّه جمهوری اسلامی و امام و این ملت، سرازیر شده‏اند.
من كسانی را در دنیای اسلام می‏شناسم و اطّلاع دارم كه مذهب اهل‏بیت را بدون هیچ‏گونه تبلیغی، فقط برای خاطر قضایای جنگ قبول كردند. همین كه شما جوانان، شما جانبازان، شما ایثارگران به میدان جنگ می‏رفتید و این خبرها در دنیا به همین شكل منتشر می‏شد؛ همین‏كه مادران آن‏طور شجاعانه می‏ایستادند و آن شجاعتها را به خرج می‏دادند، عدّه‏ای را در دنیا مسلمان كرد، عدّه‏ای از مسلمانان را شیعه كرد، عدّه بیشتری را عاشق انقلاب و عاشق امام و ملت ایران كرد و احساسات اسلامی بروز كرد. در حقیقت، قطب همه اینها، ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی است.
اگر جمهوری اسلامی با امریكا پشت میز مذاكره بنشیند، امریكاییها خیالشان از این جهت راحت می‏شود؛ به هرجایی در دنیا می‏گویند: شما برای چه تلاش می‏كنید؟ شما كه مثل ایران نخواهید شد، به پای ایران كه نخواهید رسید! هر چه بشوید، یك ملت و یك نظام و آن شكوه و شجاعت را كه پیدا نخواهید كرد؛ آنها هم بالاخره مجبور شدند و این‏جا پای میز مذاكره آمدند؛ شما دیگر چه می‏گویید؟! یعنی با تسلیم ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران به نشستن پای میز مذاكره با امریكا، خیال امریكا از بسیاری از این مبارزات دنیای اسلام آسوده خواهد شد.
درست توجّه كنید! هر كدام از اینها، بحثهای طولانی و مفصّلی دارد كه جایش در مجالس ویژه این حرفهاست. من مایلم كه در نماز جمعه، فقط رؤوس مطالب را عرض كنم. مذاكره برای اینها مهّم است. ببینید؛ بسیاری از كشورها هستند كه دولتهایشان از دوستان دولت امریكا محسوب می‏شوند؛ یعنی تحت نفوذ و تسلیم دولت امریكا قرار دارند، مواضع سیاسیشان تابع دولت امریكاست و كلاًّ تابع امریكا هستند؛ با فلان‏جا قطع رابطه كنید، فلان‏جا را معامله كنید، فلان‏جا را معامله نكنید، نفت را این‏گونه كنید، مس را آن‏طور كنید. این دولتهایی كه تسلیم امریكا هستند، بتدریج این فكر برایشان به وجود می‏آید كه دولتی به نام جمهوری اسلامی ایران هست كه به امریكا هیچ اعتنایی نمی‏كند؛ امریكا هم نسبت به آن دولت نمی‏تواند هیچ آسیب جدّی بزند. پس، علّت این‏كه ما از امریكا این‏قدر می‏ترسیم، چیست؟
این سؤال امروز در ذهن بسیاری از مسؤولان كشورهای اسلامی و غیر اسلامیِ به اصطلاح خودشان جهان سومی وجود دارد و برای دستگاه امریكا موجب زحمت جدّی شده است؛ خارج شدن از حالت تبعیت و تسلیم، به خاطر وجود جمهوری اسلامی، كه جمهوری اسلامی هست، هیچ اعتنایی هم به امریكا نمی‏كند و امریكا نمی‏تواند هیچ كار مهمّی با آن انجام دهد. چرا؛ گاهی اوقات هارت و هورت می‏كنند؛ مثلاً قانون «داماتو»یی می‏گذرانند، قانون هم بعد از چند ماه به خودی خود منسوخ می‏شود؛ كار اساسی نمی‏توانند بكنند. پس، چرا ما خودمان را بیخودی معطّل كردیم و اسیر امریكا شدیم؟
برای امریكا خیلی خطرناك است كه این فكر در دوستان و در تبعه دولتهای تابع و پیرو او رسوخ پیدا كند. امریكا در پی یك جواب است؛ باید كاری كند كه به آنها این‏طور تفهیم شود كه: «دیدید، این محاصره اقتصادی و همین فشارهایی كه ما علیه جمهوری اسلامی به خرج دادیم، بالأخره جمهوری اسلامی را هم خسته كرد و مجبور
نمود كه او هم بیاید و زانو بزند و از آن پایگاه و از آن گردن برافراشته‏ای كه داشت، بناچار پایین آید!». این را به دولتهایی كه پیرو و تابعش هستند، تفهیم كند كه: «نخیر؛ این‏طور هم نیست كه شما خیال كنید كسی كه با ما نباشد، می‏تواند از آسیب در امان بماند. جمهوری اسلامی هم بالاخره مجبور شد بیاید»!
یك نكته دیگر هم هست كه موجب می‏شود حقیقتاً مذاكره برای امریكاییها به عنوان یك ابرقدرت مهم باشد و آن، این است كه در مصاف دو قطب مبارز كه الان نوزده سال یا بیست سال است كه در صحنه سیاسی عالم، مبارزه می‏كنند - قطب استكبار از یك طرف، و قطب اسلام از طرف دیگر؛ قطب استكبار به رهبری امریكا، و قطب اسلام به محوریّت نظام جمهوری اسلامی كه تا به حال هم گسترش و پیشرفت، متعلّق به قطب اسلام بوده است - شما هرچه صحنه دنیا را نگاه می‏كنید، می‏بینید كشورهایی كه بوی حركت و نهضت اسلامی در آنها استشمام نمی‏شد، وضعی برایشان به وجود آمد كه حكومتهای اسلامی - لااقل به تناسب آن كشورها - در آنها به وجود آید! در تركیه به صورتی، در الجزایر به نحوی و در جاهای دیگر نیز همین‏طور. البته با همه اینها هم برخورد كردند؛ اما با احساسات مردم كه نمی‏توانند برخورد كنند؛ نمی‏توانند با احساسات مردم آن‏طور برخورد كنند كه مثلاً با حكومت «رفاه» در تركیه یا با بعضی از حكومتهای دیگر برخورد كردند. احساسات مردم به حال خود باقی است.
تا به حال در برخورد این دو قطب مبارز با یكدیگر - كه قطب، استكبار از یك طرف و قطب اسلام از طرف دیگر است - پیشرفت و مبارزه و پیروزی، متعلّق به قطب اسلام بوده است. قطب اسلام همیشه پیش رفته است؛ اما قطب استكبار پیشرفتی نداشته است. اینها می‏خواهند با شایعه مذاكره جمهوری اسلامی - كه بگویند جمهوری اسلامی تسلیم شد؛ طرف ما آمد و مجبور شد كنار بیاید و با ما مذاكره كند - این‏طور وانمود كنند كه در این مصاف، بالاخره قطب اسلامی شكست خورد و مجبور به عقب‏نشینی شد و قطب استكبار در این مصاف پیروز گردید.
می‏خواهند این را تفهیم كنند كه دشمن پیروز شده و اسلام مجبور به عقب‏نشینی شده است. می‏خواهند بگویند كه اسلام انقلابی از حرفهایش گذشت و برگشت. می‏خواهند بگویند همه این حرفها در طول این نوزده سال - ده سال اول كه امام گفته بود، و نه سال بعد از امام، مسؤولان و ملت همه بر زبان آوردند - به گوشه‏ای گذاشته شد، به دست فراموشی سپرده شد و همه این حرفها تخطئه گردید؛ چون امام بارها فرموده بودند كه ما با دشمن كنار نمی‏آییم و تسلیم دشمن نمی‏شویم. این شایعات برای این هدف است كه آن گذشته را تخطئه كند. بالاخره امریكا از این‏كه شایع شود جمهوری اسلامی تسلیم شده است تا با امریكا مذاكره كند و پشت میز مذاكره بنشیند - یعنی از حرفها و ادّعاهای خود نسبت به استكبار دست بردارد - بیشترین استفاده را می‏كند. این جنجال تبلیغاتی برای این است. لذا با این‏كه رئیس جمهور محترم در مصاحبه‏اش گفت كه ما مذاكره نمی‏كنیم؛ گفت كه ما احتیاجی به مذاكره نداریم، آنها گفتند بله، این مقدّمه مذاكره است؛ می‏خواهند مذاكره كنند! هر كسی چیزی گفت؛ جنجالی در دنیا درست كردند. پس، انگیزه‏های امریكا و دستگاههای خبری امریكا از این جنجال این است.
حال موضع ما چیست؟ البته موضع ما بارها گفته شده است؛ چیزی نیست كه حالا من بخواهم آن را بیان كنم. امام بارها فرمودند، بعد از امام هم ما، مسؤولان سیاست خارجی و كسانی كه در این زمینه‏ها حرف می‏زدند و اقدام می‏كردند، حرفها را گفته‏اند. حرفها همان حرفهاست؛ حرفهای محكمی است؛ حرفهایی نیست كه بشود امروز گفت و فردا از آنها برگشت؛ درعین‏حال من به طور مختصر عرض می‏كنم.
موضع انقلاب و موضع نظام جمهوری اسلامی این است كه اوّلاً هر تصمیمی كه ما برای انقلاب و به عنوان مواضع اصولی انقلاب بگیریم، باید تابع استدلال باشد. ما اهل منطقیم. ما حكومتمان هم حكومت استدلال است، قوانینمان هم قوانین مستدل است، معارفمان هم معارف استدلالی است، مواضع سیاسی ما هم مواضع استدلالی است. ممكن است یك وقت كسی نسبت به این مواضع شعار بدهد - خیلی خوب؛ مانعی ندارد - اما پشت سرِ این شعار، استدلال و برهان و منطق وجود دارد. اساس این منطق هم یكی نفع ملت ایران و مصالح كشور است، یكی هم اصول و عقاید و باورهایی است كه ملت ایران در راه این باورها مبارزه و مجاهدت كرده، شهید و جانباز داده، ایستادگی كرده است و مردم دنیا را متوجّه خودش كرده است. مواضع ما تابع این چیزهاست. حال من در سه عنوان كوتاه، مطلب را خلاصه می‏كنم.
وضع كنونی - یعنی قطع رابطه ما با امریكا - اوّل این را بیان می‏كند كه این وضع، نتیجه رفتار و وضع طبیعی استكبار امریكایی است؛ در واقع، نتیجه مظلومیت ملت ایران است. حرف دوم این است كه مذاكره با امریكا، هیچ فایده‏ای برای ملت ایران ندارد. حرف سوم این است كه مذاكره و رابطه با امریكا، برای ملت ایران ضرر دارد.
اما مطلب اوّل كه گفتیم این قطع رابطه، ناشی از رفتار امریكاست. عزیزان من! سیاست دولت امریكا از سالهای 1320 به بعد - تقریباً سالهای بیست‏ویك و بیست‏ودو - وارد كشور ما شد؛ بتدریج آمدند و نفوذ پیدا كردند و یواش یواش جای انگلیسیها را گرفتند. در طول این تقریباً بیست‏وهفت هشت سالی كه امریكاییها در این كشور حضور قدرتمندانه داشتند، همه اهانتها و بدیها و ستمگریهایی كه یك دولت مستكبر با یك ملت مظلوم می‏تواند انجام دهد، انجام دادند؛ منابع را بردند، رژیم مستبد پهلوی را تقویت كردند، به مسؤولان ما اهانت كردند، به مردم اهانت كردند، كاپیتولاسیون را آوردند، حكومتهای ملی را سرنگون كردند و خیلی جنایات كه واقعاً اگر كسی بخواهد جنایات امریكا را در طول مدّت تقریباً بیست‏وهفت، هشت سال قبل از انقلاب بنویسد، یقیناً یك كتاب قطور خواهد شد.
انقلاب پیروز شد. وقتی انقلاب پیروز شد، یكی از كارهایی كه مردم كردند، همان اوّل روزهای بیست‏ویك و بیست‏ودو بهمن به سفارت امریكا رفتند و امریكاییها را گرفتند و در آن روزها آن‏جایی كه ما مستقر بودیم، من خودم دیدم كه چشمهای اعضای سفارت امریكا را بستند و به آن‏جا آوردند. من یقین داشتم كه امام دستور خواهند داد اینها را یا اعدام و یا مثلاً زندانی كنند! برخلاف تصوّر همه و برخلاف تصوّر خود امریكاییها، امام دستور دادند كه اینها را آزاد كردند و به سفارتشان رفتند. البته بعضیشان از ایران رفتند؛ چون اوضاع ایران را برای خودشان مناسب ندانستند؛ بعضی هم در ایران ماندند.
بعد از پیروزی انقلاب، رابطه ما با امریكا، از طرف ما قطع نشد. یعنی ملت ایران در حال اقتدار، مظلومیتهای گذشته خودش را ندیده گرفت و دولت امریكا را عفو كرد. دیگر از این بزرگواری بالاتر؟! ما سی سال از طرف امریكاییها مظلومیت داشتیم؛ منتها نمی‏توانستیم مقابله‏به‏مثل كنیم و عكس‏العمل نشان دهیم. انقلاب كه پیروز شد، ملت ایران اقتدار را به دست گرفت و می‏توانست عكس‏العمل نشان دهد. توقّع طبیعی این بود كه عكس‏العمل نشان دهد؛ عكس‏العمل كه نشان نداد هیچ، امام دستور دادند رهایشان كنید! البته عدّه‏ای از آنها رفتند؛ ولی عدّه‏ای هم ماندند و روابط سیاسی ما و امریكا برقرار بود.
اما دولت امریكا این بزرگواریهای ملت ایران و انقلاب را ندیده گرفت. از همان روزهای اوّل كه خیالشان آسوده شد، محلّ سفارت را محلّ توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی كردند. در خود امریكا، علیه ایران شروع به اقدامات كردند. مجلس سنای امریكا آن‏وقت حركت زشتی انجام داد كه در این‏جا خروش خشم مردم علیه آن حركت بلند شد. در یكی از میدانهای تهران اجتماع عظیمی تشكیل شد و مردم در آن‏جا نسبت به این كار امریكاییها اعلام خشم كردند. امریكاییها از همان روزهای اوّل، شروع به توطئه و بدی كردند؛ دشمنان جمهوری اسلامی را دیدند و آنها را به كارهایی وادار كردند؛ مقدمات كودتایی را فراهم آوردند؛ یعنی از گذشته درس نگرفتند! نتیجه قهریِ این كارها هم این بود كه دانشجویان مسلمان پیرو خطّ امام ریختند سفارت را تصرّف كردند و اعضای سفارت را گروگان گرفتند. این حركت، در واقع مجازاتی نسبت به امریكاییها بود.
امروز امریكاییها وقتی می‏خواهند تاریخ دشمنیهای بین دولت امریكا و دولت ایران را بیان كنند، از قضیه سفارت شروع می‏كنند. در زمان ریاست جمهوری، در سالی كه به سازمان ملل رفته بودم، اوّلین حرفی كه خبرنگار در هنگام مصاحبه با من مطرح كرد، مسأله سفارت بود كه شما اعضای سفارت ما را به گروگان گرفتید! در حالی كه تاریخ از آن‏جا شروع نمی‏شود؛ قبل از این قضیه است. اگر قضایای قبل را بگوییم، می‏گویند اینها متعلّق به گذشته است! اگر متعلّق به گذشته است، قضیه سفارت مگر متعلّق به گذشته نیست؟ آن را همیشه به عنوان حركتی مطرح می‏كنند كه چرا شما به ما حمله كردید؛ در حالی كه در واقع این یك حركت متقابل ناشی از خشم انقلابی ملت ایران بود. مردم ایران نجابت كردند كه آنها را به قتل نرساندند؛ والّا اگر جوانان ما می‏خواستند بی‏مراعاتی كنند و بی‏تقوایی به‏خرج دهند، همان‏جا نابودشان می‏كردند؛ اما این كار را نكردند، جان آنها را حفظ نمودند و بعد از مدّتی هم به دستور امام كه به مجلس محوّل كردند، آزاد شدند و رفتند.
پس، قضیه ضربات امریكایی و خنجرزدنها و خیانتها و كودتا درست كردنها و قضیه كودتای پایگاه شهید «نوژه» و قضایای دیگر، پشت سرِ هم علیه جمهوری اسلامی انجام گرفت و ادامه یافت، تا جنگ تحمیلی شروع شد. در جنگ، به دشمن ملت ایران سلاح دادند. یكی از چیزهایی كه در عرف همه ملتها و دولتهای دنیا ورود در جنگ محسوب می‏شود، همین است كه دو كشور كه در حال جنگند، یكی بیاید به آن طرفی كه با این كشور جنگ می‏كند، سلاح بدهد، یا امكانات نظامی بدهد، یا مشورت نظامی بدهد. این ورود در جنگ است. اینها را نباید به‏كلّی ندیده گرفت. ملت ایران در مقابل این حركتها و این ظلمهاست كه این‏طور در مقابل امریكا ایستاده است.
من پارسال گفتم كه این ملت، مثل امام خود - امیرالمؤمنین علیه‏السّلام - است. امیرالمؤمنین، مظلومترین انسان مقتدر دنیا بود. شما به قدرت و اقتدار امیرالمؤمنین كسی را نمی‏شناسید؛ اما مظلومتر از امیرالمؤمنین هم كسی را نمی‏شناسید! ملت ایران، مثل امام خودش است. ما در زمان خودمان، هیچ ملتی را با این نشاط و سرزندگی و اقتداری كه ملت ایران در این دو دهه ظاهر شده است، نمی‏شناسیم؛ اما مظلومترین ملتها هم ملت ایران است! چه كسی از همه بیشتر به او ظلم كرده است؟ شیطان بزرگ!
می‏گویند چرا به ما شیطان بزرگ می‏گویید؟! شیطان یعنی چه؟ شما شیطنت می‏كنید. شیطنت نكنید، تا به شما شیطان بزرگ نگوییم. شیطنت می‏كنند، خیانت می‏كنند، ضربه می‏زنند، جنایت می‏كنند، تكبّر می‏كنند، استكبار می‏كنند. ملت ایران، یك ملت زنده است؛ او را با ملتهای دیگر مقایسه نكنید. ملت ایران هم در مقابل چنین دولت و چنین حكومتی می‏ایستد، مقاومت می‏كند، بی‏اعتنایی می‏كند، رابطه را قطع می‏كند، با او حرف نمی‏زند و در صحنه‏های جهانی، مواضع خود را برخلاف مواضع باطل او اتّخاذ می‏كند.
یك جهت دیگر، مواضع جهانی امریكاست. امریكا امروز بزرگترین حامیِ حكومت غاصب صهیونیستی است. حكومت صهیونیستی، بدترین دولتها و مجموعه‏های سیاسی دنیاست؛ چون یك ملت را از مملكت خودش بیرون كرده است. شما چنین چیزی را در دنیا سراغ دارید؟ در تاریخ سراغ دارید؟ آخر، یك خانواده را، یك فامیل را، یك شهر را، یك میلیون آدم را از مملكت خودش بیرون كنند، یك مطلب است؛ كسی بیاید یك ملت را از كشور خودش بیرون كند، آنهایی را هم كه در داخل كشور هستند، در نهایت ضعف و شدّت و فشار قرار دهد و خودش بر آنها حكومت كند، چیز واقعاً عجیبی است! حكومت از این بدتر و زشت‏تر؟! بعد هم با ملت با نهایت قساوت رفتار می‏كنند.
تروریسم دولتی كه در همان مصاحبه گفته شد - كه حرف بسیار درستی هم هست - امروز مظهرش حكومت غاصب صهیونیستی است. این حرف، خیلی هم به صهیونیستها برخورده است! این حرفِ كاملاً درستی است. شما دیدید با مردمشان چه می‏كنند! دیدید با فلسطینیها چه می‏كنند! دیدید با مردم لبنان چه می‏كنند! با هلی‏كوپتر به روستاهای لبنان می‏آیند و آدمها را از خانه‏هایشان می‏دزدند و می‏برند! كجا دیگر چنین چیزی در دنیا هست؟ امریكاییها بزرگترین و جدّیترین حامی صهیونیستها هستند. این جرم، بزرگ نیست؟ این جرم، كافی نیست ؟ این بس نیست برای این‏كه ملت حق‏طلبی مثل ملت ایران بگوید من با شما كاری ندارم، من شما را رد می‏كنم، من رفتار شما را محكوم می‏كنم؟ ملت ایران به امریكا همین را می‏گوید.
عنوان دوم این است كه رابطه و مذاكره با دولت امریكا، به حال ملت ایران هیچ فایده‏ای ندارد. امروز از چیزهای جالب این است كه دستهای امریكایی و تبلیغات امریكایی - همان‏طوری كه در هفته اوّل این ماه عرض كردم - در دنیا این‏گونه شایع می‏كنند كه ملت ایران مشكلاتی دارد؛ راه‏حل و كلید این مشكلات هم این است كه بیاید با امریكا مذاكره كند! تو گفتی و من باور كردم! مذاكره، هیچ فایده قابل ذكری برای ملت ایران ندارد. البته ضررهایی دارد كه بعد عرض می‏كنم؛ اما اصلاً فایده ندارد.
كسی كه خیال كند اگر ما با امریكا مذاكره كردیم، محاصره اقتصادی و قانون «داماتو» و ... از بین خواهد رفت، اشتباه كرده است. اوّلاً هر كدام از رفتارهای امریكا با ایران، بعد از مدّتی محكوم به شكست شده است. مگر بار اوّلی است كه اینها این‏طور با ما رفتار می‏كنند؟ مگر بار اوّلی است كه تهدید می‏كنند؟ مگر بار اوّلی است كه محاصره اقتصادی می‏كنند؟ مگر بار اوّلی است كه اینها راه می‏افتند و به این كشور و آن كشور می‏گویند كه شما با ایران فلان معامله را نكنید، یا فلان قرارداد را نبندید؟ بار اوّل كه نیست؛ همیشه این‏طور كرده‏اند. ما در این هجده، نوزده سال، همه پیشرفتهایی كه به دست آورده‏ایم؛ همه كارهای برجسته‏ای كه دولتهای ما در این چند سال كرده‏اند، در همان حالی بوده كه امریكا نمی‏خواسته است. مگر به خواست امریكاست؟!
در سال گذشته، به مناسبت قانون «داماتو»، قرارداد شركت خودشان با شركت گاز ما را ابطال كردند. قانونی گذراندند كه هیچ شركتی حق ندارد از فلان مبلغ بیشتر، با ایران معامله نفتی كند. اوّلاً همان شركت به مسؤولان ما پیغام داد كه ما ناراحتیم و در اوّلین فرصتی كه بتوانیم، باز قرارداد را می‏بندیم! الان یكی از مشكلات امریكا همین شركتهایی هستند كه نمی‏توانند بیایند در كارهای نفتی مربوط به ما در خلیج فارس سرمایه‏گذاری كنند. شركتهای نفتی امریكا به شدّت ناراحتند. مربوط به حالا هم نیست؛ مربوط به تقریباً یك سال اخیر است. روی دولت فشار آوردند، اجتماع درست كردند، قطعنامه درست كردند؛ لذا همان تلاشها توانسته است تا حدود زیادی آن قانون امریكایی «داماتو» را تضعیف كند. پس، آنها بیشتر احتیاج دارند.
ثانیاً به مجرّد این‏كه آن شركت امریكایی در سال گذشته قرارداد خود را با شركت گاز ما فسخ كرد، به فاصله كوتاهی یك شركت فرانسوی آمد و داوطلب انعقاد قرارداد شد. امریكاییها بنا كردند به جنجال كردن كه چرا می‏خواهید قرارداد ببندید؟! دولت فرانسه، بلكه بعداً همه جامعه‏ی اروپا ایستادند و گفتند كه باید این قرارداد با ایران بسته شود و امریكا نباید بتواند حرف خودش را در این قضیه سبز كند. این‏طور نیست كه حالا مشكلات ملت ایران به دست امریكا باشد و امریكا بتواند مشكل جدّی‏ای درست كند. البته تلاش می‏كنند، خباثت خودشان را می‏كنند - نه این‏كه نمی‏كنند - اما كارها دست آنها كه نیست.
وانگهی، شما ملاحظه كنید! دولتهایی كه امروز امریكا به اصطلاح وزارت خارجه خودشان آنها را مجازات می‏كند - مثل چین، روسیه، تركیه زمان حكومت حزب رفاه - مگر با امریكا رابطه ندارند؟ مگر مذاكره نمی‏كنند؟ همه كسانی كه امریكا با آنها برخورد خشن می‏كند، در زمینه‏های سیاسی و اقتصادی با امریكا رابطه دارند. این‏طور نیست كه رابطه با امریكا یا مذاكره با امریكا، مانع از دشمنی امریكا شود. الان كشورهایی هستند كه سفارتهایشان در امریكاست، سفارتهای امریكا نیز در پایتختهای آنها باز است و فعّالیت می‏كند؛ از لحاظ سیاسی و كنسولی و غیره هم با یكدیگر ارتباط دارند؛ اما امریكا آنها را جزو لیست تروریستهای دنیا معرفی می‏كند! من حالا نمی‏خواهم اسم آن كشورها را بیاورم. خوب است كه برادران ما در وزارت خارجه و جاهای دیگر، اینها را به مردم بگویند و تبیین كنند.
خیال نكنید كه حالا اگر با امریكا رابطه برقرار شد، یا مذاكره شد، دیگر از سوی امریكا، اندكی حرف نازكتر از گل هم به جمهوری اسلامی گفته نخواهد شد؛ نه. بسیاری از كشورها با امریكا رابطه هم دارند، خیلی هم روابطشان علی‏الظاهر در سطح جهانی خوب و صمیمی و مؤدّبانه است؛ درعین‏حال امریكا هرجایی كه لازم باشد، ضربه خودش را می‏زند؛ محاصره اقتصادی می‏كند، تحریم می‏كند!
امریكاییها مستكبرند. آدم مستكبر و دولت مستكبر، دنبال سبز كردن حرف خودش است. بنابراین، این‏طور نیست كه رابطه‏برای كشور ما فایده‏ای داشته باشد؛ كه اگر رابطه نباشد یا مذاكره نباشد، این مشكلات به وجود خواهد آمد و اگر این مذاكره و رابطه انجام شد، مشكلات از بین خواهد رفت؛ نه. نه امریكا برای ایجاد مشكلات آن‏چنان دستش باز است و نه رابطه و مذاكره این چنین معجزه‏گری‏ای برای رفع مشكلات دارد. هیچكدام از اینها نیست؛ بسته به توان ملت است، بسته به عُرضه یك حكومت است، بسته به اقتدار و عزّت‏خواهی ماست كه بتوانیم در مقابل امریكا بایستیم و برطبق اراده و برطبق مصالح كشورمان اقدام كنیم.
این تبلیغات در حالی انجام می‏گیرد كه وقتی دولت امریكا در مقابل خود دولتی را داشت كه در حال جنگ بود، نتوانست كاری با آن انجام دهد. ما یك روز در حال جنگ بودیم. قبل از آن، اوقاتی بود كه حكومت ما از لحاظ امكانات، حكومتی بسیار ضعیف بود. آن روز نتوانستند با ما كاری انجام دهند. آن روز نتوانستند ضرر اساسی وارد كنند. امروز بحمداللَّه دولت ایران، دولتی عزیز و مقتدر است و در سطح جهانی به عنوان یك كشور مقتدر و عزیز شناخته شده است؛ رئیس كنفرانس اسلامی است. در بسیاری از كنفرانسهای جهانی، به عنوان یك عضو محترم شناخته شده است؛ دولتها برایش احترام قائلند، ملتها برایش احترام قائلند. امروز ما از چه بترسیم؟ چرا بترسیم؟ چرا خیال كنیم كه اگر با همین وضعی كه در این نوزده سال داشتیم، ادامه دهیم، چنین و چنان خوهد شد؟
امریكا احتیاج دارد. امریكا امروز آن قوّت و قدرت ده سال، پانزده سال قبل را هم ندارد. روزی بود كه حرف دولت امریكا در اروپا و جاهای دیگر، با احترام تلقّی می‏شد و با آن با احترام رفتار می‏شد؛ امروز آن‏طور هم نیست. امروز امریكاییها از لحاظ دیپلماسی و سیاست خارجی، در موضع ضعفند؛ در موضع قدرت نیستند. می‏خواهند در حال ضعفشان، همان هیبت ابرقدرتی را علیه ما و در مقابل ملت ایران به كار ببرند!
عنوان سوم كه این را هم من خیلی مختصر عرض می‏كنم، چون می‏ترسم وقت نماز بگذرد، این است كه رابطه و مذاكره، برای ملت ایران و برای نهضت جهانی مضّر است. اولین ضرر این است كه امریكاییها با ورود در این میدان، این‏طور تفهیم خواهند كرد كه جمهوری اسلامی از همه حرفهای دوران امام و دوران جنگ و دفاع مقدّس و دوران انقلاب صرف‏نظر كرده و گذشته است. اوّلین چیزی كه امریكاییها ادّعا می‏كنند، این است. اوّلین مطلبی كه در دنیا شایع می‏كنند، این است كه انقلاب اسلامی تمام شد و پایان گرفت؛ كمااین‏كه هموز هیچ چیز نشده، همین حرفها را زمزمه می‏كنند!
همین دو، سه روز قبل از این، تلكسی دیدم كه رئیس یكی از دولتهای آفریقایی - كه چند روز قبل از این، یكی از مسؤولان ما حرفی را علیه آن دولت بر زبان رانده بود - مصاحبه كرده و گفته است كه بله، ایران مدّتی ادّعا می‏كرد كه با امریكا مخالف است؛ اما حالا مقدّمات جور می‏كند برای این‏كه بتواند با امریكا دست دوستی بدهد! هنوز هیچ‏چیز نشده، این‏طور می‏گویند! در دنیا، تبلیغات و شایعات علیه ملت ایران و علیه جمهوری اسلامی و علیه دولت فضا را پُر خواهد كرد كه اینها از انقلاب برگشتند. اینها آبروی انقلاب را در دنیا در پیش مستضعفان خواهد برد، دلها را مردّد خواهد كرد، نهضت جهانی اسلامی را دچار افول خواهد كرد، استقلال ملت ایران را از دست او خواهد گرفت.
این ملت در طول دوران طولانی تقریباً بیش از صدوپنجاه سال - یعنی از اواسط دوران ناصرالدّین شاه قاجار تا روز انقلاب - همیشه زیر چتر قدرتها و زیر بار قدرتهای خارجی بود. حالا سلاطین قبلی اگر مستبد بودند، بد بودند، ظالم بودند، ملعون بودند، هرچه بودند، اقلاًّ عزّت كشور ایران و ملت ایران را حفظ می‏كردند و زیر بار بیگانه‏ها نبودند. از اواسط و اواخر دوران ناصرالدین شاه قاجار، نفوذ خارجیها و دخالتها خارجیها در امور ایران شروع شد و مرتّب زیاد گردید تا به دوران پهلوی رسید و ایران یكسره به دست خارجیها افتاد. رضاخان را انگلیسیها آوردند؛ او در مشت انگلیسیها بود. بعد كه رضاخان را بردند، محمّدرضا را خودشان آوردند؛ او هم كاملاً در مشت انگلیسیها بود. بعد از چند سالی هم امریكاییها با پول و امكانات وارد میدان شدند. كشور ایران و سرنوشت ملت ایران در دست خارجیها بود. ملت ایران توانست این خفّت و این اهانت و این جسارت به خودش را در انقلاب جواب دهد.
عزیزان من! یكی از ابعاد انقلاب اسلامی، مشتی بود كه به دهان وطن‏فروشان و وابستگان و دستگاههای مزدور اجانب و دشمنان خارجی زده شد. در واقع، انقلاب، خشم ملت ایران در مقابل نفوذ خارجی بوده است. انقلاب، استقلال را به این مردم داد. حال بعد از آن‏كه این همه خون در راه این استقلال ریخته شده است، مدّعیان آقایی بر این كشور، مدّعیان مالكیت بر این كشور - یعنی امریكاییها كه خودشان را مالك این كشور می‏دانستند - برگردند داخل این كشور بیایند و خرده‏فرمایش و دخالت در كارها و نفوذ در دستگاههای گوناگون و جمع كردن دشمنان انقلاب كنند! مگر ملت ایران اجازه خواهد داد كه چنین چیزی انجام گیرد؟ مگر ملت ایران از انقلاب، از امام، از عظمت و از شوكت خود دست برداشته است كه اجازه دهد امریكاییها باز پایشان در این مملكت باز شود؟
البته بارها گفته‏ایم و تكرار شده است؛ من هم گفته‏ام، مسؤولان هم گفته‏اند كه مسأله ما، مسأله دولت امریكاست؛ با ملت امریكا بحثی نداریم. طرف ما ملت امریكا نیست؛ ملت امریكا هم مثل بقیه ملتهای دیگر، خوبیهایی دارد، بدیهایی دارد؛ مربوط به خودشان است. مسأله، مسأله دولت امریكا و رژیم امریكاست، و رژیم امریكا دشمن نظام جمهوری اسلامی و دشمن انقلاب و دشمن ملت ایران است، و این را تصریح كرده‏اند و بارها هم گفته‏اند. البته مصلحت خودشان نمی‏دانند كه این را بر زبان آورند؛ لیكن باطن قضیه همین است كه با استقلال شما دشمنند، با اسلام شما دشمنند، با عزّت شما دشمنند، با ایستادگی شما در مقابل زیاده‏خواهیهایشان دشمنند؛ خیلی هم تلاش می‏كنند كه بتوانند بلكه اینها را از بین ببرند.
البته قانون الهی، عكس خواست آنهاست. قانون الهی این است كه شما بمانید، شما قوی شوید، شما پیروز شوید؛ ان‏شاءاللَّه پیروز هم خواهید شد و ما هیچ احتیاجی به رابطه با امریكاییها نداریم؛

ارسال توسط صفارزاده حسینی @ ۱۸:۱۴   0 نظر

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی

دلیل هراس برخی مدعیان استکبار ستیزی از شعار مرگ بر آمریکا چیست؟

سید احمد خاتمی؛
دلیل هراس برخی مدعیان استکبار ستیزی از شعار مرگ بر آمریکا چیست؟

این افراد و گروه ها از هر مناسبتی فرصت طلبانه به نفع خود و بر علیه نظام استفاده می کنند بنابراین دیگر دلیلی برای سکوت خواص باقی نمی ماند و رهنمودهای رهبری علاوه بر داشتن پیام برای نخبگان مسئولین را نیز ملزم به اجرای وظایف قانونی خود می کند.

عضو هیات رییسه مجلس خبرگان رهبری با بیان این که باید مشخص شود دلیل هراس برخی مدعیان استکبار ستیزی از شعار مرگ بر آمریکا چیست، گفت: چرا برخی قصد دارند شعار 30 ساله انقلاب را از شعارهای خود حذف کنند ؟ این افراد باید بدانند استکبار ستیزی جز با تقویت ارکان نظام اسلامی میسر نخواهد شد.
آیت الله سید احمد خاتمی در گفت و گو با ایرنا، 13 آبان را از محورهای وحدت ملت ایران دانست و اظهار داشت : باید توجه داشت هرگونه شعار با محوریت ساختار شکنانه که در راستای تضعیف نظام جمهوری اسلامی ایران باشد خدمت به آمریکا است.

سخنان رهبری تاکید بر وظیفه روشنگری افکار عمومی توسط نخبگان جامعه بود
امام جمعه موقت تهران با بیان این که مقام معظم رهبری در بیانات گذشته خود نیز در خصوص حوادث بعد از انتخابات روشنگری کرده و متخلفان را معرفی نمودند، خاطر نشان کرد : این روشنگری ها از جایگاه والای رهبری وظیفه آگاهان جامعه ، اندیشمندان و نخبگان حوزوی و دانشگاهی را مشخص می کند که از روشنگری افکار عمومی دریغ نکنند.

فعالیت تفرقه افکنان دیگر دلیلی را برای سکوت خواص باقی نگذاشته است
وی با تاکید براین که تفرقه افکنان و دشمنان در راستای ایجاد تفرقه میان مردم و جدا کردن آنها از نظام اسلامی از هیچ تلاشی فروگذار نیستند، گفت : این افراد و گروه ها از هر مناسبتی فرصت طلبانه به نفع خود و بر علیه نظام استفاده می کنند بنابراین دیگر دلیلی برای سکوت خواص باقی نمی ماند و رهنمودهای رهبری علاوه بر داشتن پیام برای نخبگان مسئولین را نیز ملزم به اجرای وظایف قانونی خود می کند.

عضو مجلس خبرگان رهبری با بیان این که نگاه دقیق به آرایش سیاسی جهان و رسانه ها ی استکباری حقیقت پروژه دشمنان نظام اسلامی را مشخص می کند، گفت : البته باید اذعان داشت که برخی آگاهانه در دام دشمنان قرار گرفتند و برخی ناآگاهانه فریب خوردند.

ولایت ستیزان را به ولایت پذیری تشویق کنید
وی با تاکید بر این که اکثریت ملت ایران مشی ولایی دارد تصریح کرد :به طور قطع ولایت ستیزی برای برخی افراد و گروه ها پایان خوشی ندارد زیرا علاوه بر ولایت ستیزی این هنجار شکنان مایه زحمت نظام خواهند شد که قطعا در این زمینه باید در پیشگاه خداوند پاسخگو باشند بنابراین در حال حاضر راهکار دلسوزی برای نظام تشویق این افراد به ولایت پذیری است.

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم وحدت و همدلی را یک ضرورت بی تردید برای کشور دانست و گفت : وحدت در راستای ولایت فقیه مورد قبول همه دلسوزان انقلاب و تنها در چارچوب اصول پذیرفته شده قانون اساسی میسر است که از جمله اصول آن اعتقاد به ولایت فقیه است.

ارسال توسط صفارزاده حسینی @ ۱۸:۱۱   0 نظر

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی

سیر تحول گفتمانی غرب ستیزی تا استکبار ستیزی

بدین ترتیب، فراگفتمان امام خمینی، تمامی گفتمان های ضد غرب و آمریکا ستیز دهه 50 را در خود حل کرد و فراتر از "محمدباقر صدر"، "مرتضی مطهری" و "علی شریعتی" قرار گرفت. اگر چه باید اذعان نمود که سه شخصیت یاد شده، از حیث نزدیکی و دوری به تفکر امام در زمینه استکبار ستیزی در یک رتبه قرار نمی گیرند؛ اما هر سه در فراگفتمان فطری – انسانی امام خمینی، با یکدیگر ملاقات می کنند.


1-سیدجلال آل احمد

در جوانی برای تحصیل علم دینی به نجف رفت. تحصیلات دانشگاهی اش را تا مقطع دکترای ادبیات فارسی ادامه داد. اگر چه رساله دکتری او با عنوان "قصه هزار و یکشب" بی دفاع رها شد. شاید بدین دلیل که او دغدغه های مهم تری از گرفتن یک عنوان داشت. در سال 23 عضو حزب توده شد، ولی سه سال بعد به خاطر اختلاف با سیاستهای حزب، کناره گرفت. در جنبش ملی شدن صنعت نفت دوباره دست به فعالیت زد، ولی بعد از کودتای بیست و هشت مرداد، وقتش را صرف معلمی، مترجمی، نویسندگی و مردم شناسی نمود. او بعدها با دکتر سیداحمد فردید آشنا و از طریق او افکار هایدگر را دریافت نمود.
در سال 40 گزارشی را برای "شورای هدف فرهنگ ایران" نوشت که مورد مخالفت واقع شد و به ناچار سال بعد به صورتی دیگر و با عنوان "غربزدگی" به چاپ رسید.
این کتاب جریان مهمی را در اندیشه و عمل جامعه آن روز به راه انداخت. با موضعی جهان سومی، شرقی، ایرانی و اسلامی به غرب می تاخت و در پی روشن کردن وضعیت تاریخی “شرق" در مقابل سلطه و هجمه "غرب استعمارگر" بود. در این میان، آل احمد موفق شد، حملات سنگینی را متوجه "لیبرال سرمایه داری صنعتی غرب" سازد و این نقد را تا حد زیادی در ذهن و دل ایرانیان بگسترد.
اما خاستگاه نظری انتقادات او، چندان یک دست و مشخص نیست. او به همان اندازه که از گفتمان ضد امپریالیستی مارکسیسم متأثر بود، اگزیستانسیالیسم و عصیان گری سارتر را نیز می پسندید، مجذوب فلسفه تکنولوژی هایدگر هم بود و دغدغه بومی سازی هم داشت.
جدایی او از روشنفکران غیرمذهبی که بعدها در پی گرایشات مذهبی او رخ داد، به میزان بیشتری به اغتشاش نظری او در سال های انتهایی عمرش افزود و خاستگاه اعتراضات او را در هاله ای از ابهام فرو برد.

2-دکتر علی شریعتی
از بزرگترین سخنوران و اندیشمندان غیرروحانی که طنین صدای او و افسون کلان او تا سال ها در ذهن مردمان و به ویژه جوانان این سرزمین خواهد ماند.
او برخلاف آل احمد، دوران کودکی مطالعات دینی خود را در کنار پدرش محمدتقی شریعتی، که از سخنوران مذهبی مشهد بود، آغاز کرد.
لیسانس زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه مشهد گرفت. در سوربن پاریس، از رساله دکتری خود که ترجمه و حاشیه نویسی یک متن فارسی قرون میانه بود با نام "فضائل البلخ" دفاع کرد.
در پاریس به طور جدی به مطالعات جامعه شناسی پرداخت. با افکار "فرانتس فانون"، روژه گارودی (ایدئولوگ حزب کمونیست فرانسه که بعد مسلمان شد) و ... آشنا شد، طوری که هنگام بازگشت در اذهان به عنوان یک جامعه شناس شناخته شد.
اگر بتوان گفت آل احمد موفق به طرح مسئله شده بود، باید گفت شریعتی برای حل این مسئله کوشش بسیار کرد. او برای حل مسئله غرب زدگی، "بازگشت به خویشتن" را مطرح کرد و در این راستا بود که طرح مسئله الیناسیون یا از خودبیگانگی پرداخت و با ذوقی فلسفی – جامعه شناختی و با استفاده از دستاوردهای نظری مکاتب مختلف، چهار عامل اصلی الیناسیون را مورد حمله قرار داد.
خویشتن، طبیعت، جامعه و تاریخ چهار زندان بزرگ بشریت بودند که شریعتی کوشید تا انسان مبارز جهان سومی شرقی ایرانی مسلمان شیعه را از آن برهاند و در نسبت با همین بینش بود که با "امپریالیسم" به عنوان بزرگترین مایه "از خودبیگانگی" و مانع بزرگ "بازگشت به خویشتن" مواجه شد و سعی کرد تا آن را از پای در آورد.
این چنین، "شناخت و مبارزه با امپریالیسم" یکی از مولفه های گفتمان، بازگشت به خویش شریعتی شد. امپریالیسمی که کشورهای اسلامی، جهان سومی و شرقی از جمله ایران را مورد تهدید، هجمه و سلطه قرار داده بود.
او کوشید تا گفتمان "بازگشت به خویش" را از معادل های ناسیونالیستی، فاشیستی، زبانی و ... جدا سازد و "اسلامی" معرفی کند.
اما اگر این را بپذیریم باید اذعان کنیم که نتوانست به خوبی این مسیر را طی کند. او شناخت دقیقی از فلسفه اسلامی نداشت و آشنایی اش یک آشنایی بیرونی، ساده شده و معطوف به عمل بود. او در شناخت "انسان"، "جامعه، و "تاریخ" از نگاه اسلام، حجیت های شرعی را چندان مورد توجه قرار نمی داد و از آفات اندیشه ورزی پرهیز نمی کرد.
همین امر موجب مبهم ماندن خاستگاه نظری انتقادات او به غرب و مبانی ضد امپریالیستی شد. تا حدود زیادی این خاستگاه متکی به یک تقدیر اسلامی از ماتریالیسم دیالکتیک بود.
او در تبیین علل به وجود آورنده "امپیریالیزم" از اصل تکامل ابزار تولید بهره می جست و در ارائه افقی برای مبارزه نیز منطقی پیش گویانه مبتنی بر اصل دیالکتیک داشت.
مطالعه وسیع او در مکاتب غربی و کوشش بسیارش برای یافتن راه حلی برای مشکل تاریخی ما، باعث شد تا از هر نسخه موجود به قدر حاجت، بهره گیرد.
مثلا او بزرگترین سخنور و دانشور ایرانی است که مستقل از طیف هایدگری ها به انتقاد از غرب پرداخت. شاید بتوان گفت او اولین کسی است که انتقادات مکتب فرانکفورت و هایدگر را با هم در آمیخت و این چنین نقدی را در بین قشر وسیعی از جوانان گسترش داد.
نقش شریعتی در شکل گیری گفتمان ضد غرب و ضد آمریکا در دهه 50 نقش برجسته و انکارناپذیری است. او مورد توجه نسل جوان بود و حوزه تأثیرگذاری او بسیار وسیع. این تأثیر را مثلا می توان در جریان تسخیر سفارت آمریکا دید. وقتی که تنها عکس او را دانشجویان خط امام در کنار عکس امام نصب کردند.
علاوه بر آن، نویسندگان دیگری نیز از گفتمان ضد غرب او تأثیر پذیرفتند و این تأثیر تا میانه دهه 60 و شروع نقدهای دکتر سروش، بسیار مشهود بود.
در این میان ادعای کسانی که نقش دکتر فردید را در روند شکل گیری انقلاب مهم جلوه می دهند، بسیار جالب است! چون وی هیچ نقش جدی در شکل گیری گفتمان ضد غرب در دهه 50 نداشته است و اساسا نقش اجتماعی او در تاریخ تفکر ایرانیان، از دهه 60 و منازعه دکتر اردکانی و سروش آغاز شده است.
از دو کتاب "غربزدگی" آل احمد و "آسیا در برابر غرب" داریوش شایگان، که بگذریم، ردپایی از احمد فردید در دهه چهل و پنجاه نمی توان یافت.
از جمله نقدهای علمی و منصفانه ای که بر تفکر دکتر شریعتی به طور غیرمستقیم وارد شد، تبیین هایی بود که در کتابهای "قیام و انقلاب مهدی" و "جامعه و تاریخ" ارائه شد.

3-آیت الله مطهری
او در زمانه ای به نقد "ماتریالیسم دیالکتیک" پرداخت که چونان بتی بر فراز دهه های میانی قرن بیستم ایستاده بود! اگر می خواستی تحت سلطه آمریکا و انگلیس و فرانسه نباشی، بالاجبار باید از این بت کمک می خواستی ، تا بتوانی یک فضای گفتمانی ضد امپریالیستی را خلق کنی و برای رهایی از سلطه آمریکا و بلوک غرب بکوشی.
مطهری در کتاب "قیام و انقلاب مهدی" با مطرح کردن بینش انسانی یا فطری در تقابل با بینش ابزاری یا مادی در مورد تاریخ، بنیان های نظری ماتریالیسم دیالکتیک را نقد کرد. او ادعا کرد "تنها از نظر این بینش است که خود در انسان مفهوم پیدا می کند ، خودبیگانگی و متقابلا مسخ و خودبیگانگی مفهوم و معنی پیدا می کند." (قیام و انقلاب مهدی – ص 36)
بدین ترتیب می توان گفت: اولین کسی که در ایران کوشید تا تبیین مفهومی از "خودبیگانگی" را به روشنی جدای از مبانی ماتریالیسم دیالکتیک به انجام رساند، مرتضی مطهری بود. او کوشید تا مبارز باشد و در عین حال منطق مارکس را نپذیرد و یک منطق فطری – انسانی را پایه تئوریک مبارزه قرار دهد.
او حتی یک بار از واژه "امپریالیسم" در آثار و سخنان خود استفاده نکرد، و مبارزه را بدون اتکا به این مفهوم دنبال کرد.
اگر چه مطهری از این رو که نتوانست یا نکوشید جای گزینی برای گفتمان "آنتی امپریالیستی" دهه 50 ایران خلق و ارائه کند، مستحق نقد و انتقاد است، اما گامی که او برداشت، یک گام بزرگ در راه استقلال فکری نهضت بود. چیزی که بعدها در ماه های نخستین انقلاب، بر ضرورت آن تأکید می کرد.
اشکالی که در این میان به مطهری وارد است این است که چرا او با چنین پشتوانه تئوریک قوی، نتوانست نقبی به مولفه های قرآنی "گفتمان استکبار ستیزی" بزند و آن را به عنوان جایگزینی برای گفتمان ضد امپریالیستی رایج، مطرح نماید.
باید توجه که پرهیز مطهری از به کار بردن واژه امپریالیسم، موجب نشد که او واژه استکبار را در آثار و سخنان خود به کار برد. او هیچ یک از این دو واژه را به کار نمی برد.
البته باید گفت که او اساسا در خلق مفاهیم و واژه های تازه، بسیار دقیق و تا حدی محافظه کار بود. او به شدت می کوشید تا در عین ارائه تصویری اجتماعی و متعهد از اسلام، دچار خلط مبانی اسلامی و دیگر مکاتب نشود، و همین "تقوا"ی او، از حرارت و جاذبه فکری اش در جامعه عمل زده دهه 50 می کاست.
دهه 50، زمانه مطهری نبود، اگر چه او بسیار کوشید تا با زمانه اش سخن بگوید، شاید دهه هشتاد، دهه مطهری باشد.

4-آیت الله صدر
او، با تسلط شگفت انگیزی که بر فلسفه اسلامی و غرب (به ویژه هگل و مارکس) داشت، وقتی که وارد بحثی می شد، کاری در حد یک معجزه انجام می داد.
او به مبانی نظری ماتریالیسم دیالکتیک نقدهای جدی فلسفی وارد کرد. منطق او در "فلسفتنا" و "سنت های تاریخی در قرآن" تا حد زیادی به منطق نقادانه مرتضی مطهری شباهت داشت.
او هم به جای محوریت ماده و توجه به ابزار تولید، فطرت را مورد توجه قرار داد و کوشید تا "خود" و "از خودبیگانگی" را با تکیه بر این اصل اسلامی تبیین کند. بدین ترتیب در دامی که برخی متفکرین اسلامی در آن افتاده بودند، نیفتاد.
اگر چه نقدهای او بر ماتریالیسم دیالکتیک و تکیه و تأکید او بر "فطرت" و "بینش فطری" او شباهت های او به مرتضی مطهری است اما او تفاوت هایی نیز دارد.
مهم ترین تفاوت محمدباقر صدر با مرتضی مطهری که دقیقا مایه برتری او و علت جذب گسترده جوانان مبارز به کتاب های اوست، این است که فلسفه تاریخ صدر انقلابی تر می نمود.
مثلا باید گفت شهید مطهری حتی از به کار بردن صفت "انقلابی" در مورد اسلام یا فکر اسلامی پرهیز کرد و "اسلام انقلابی" را چندان نپسندید ، اما صدر دلیلی نمی دید که چنین رویکردی داشته باشد.
او در عین حفظ اصالت ها، لحنی پرشور و نثری انقلابی و رویکردی مستقیما مبارزاتی داشت. همین امر موجب شده بود تا بسیاری از جوانان مسلمان پرشور و انقلابی ایران، در بحبوحه دهه 50، خواندن آثار او را بر مطهری ترجیح دهند.
در یک کلام می توان گفت، کسی با خواندن "فلسفه تاریخ" مطهری انقلابی نمی شود، اگر چه اسلامی و التفاط گریز می شود.
اما پرداخت صدر به فلسفه تاریخ، بسیار پرشورتر، انقلابی تر، مسئولیت زا و نشاط بخش است. جوانی که کتاب او را می خواند به طور همزمان رویکرد التقاط گرایانه و اسلام گرایانه را در کتاب می یابد. اگر چه شاید رسالت نخست را به خوبی و کمال مطهری به انجام نرسانده باشد.
او بیشترین کارکردهای مثبت علی شریعتی و مرتضی مطهری؛ یعنی انقلابی گری و اسلام گروی را در خود جمع کرده بود.
محمدباقر صدر، بی شک ستاره ای بود که در آسمان تیره قرن بیستم درخشید، و چه زود و به ناحق خاموش شد.


5-امام خمینی(ره)
سید روح الله مصطفوی در خمین زاده شد. از نوجوانی به تحصیل علوم دینی پرداخت و بعدها به تخصص در زمینه کلام، عرفان و فلسفه اسلامی، فقه و اصول شیعی رسید.
از نزدیک به استبداد ستیزی و اسلام خواهی آیت الله مدرس آشنا بود و در دهه بیست، تجربه سیاسی آیت الله کاشانی را در ملی شدن صنعت نفت، زیر نظر داشت.
او از حوادث دهه های 20 و 30 درس های بزرگی آموخت که همه این تجربه ها را در خدمت خلق نهضتی که خود رهبری اش را بر عهده گرفت.
امام پیش از رهبر نهضت، یک فیلسوف بود. اولین کسی که در قرن بیستم درس عمومی فلسفه اسلامی را با تدریس "اسفار" احیا کرد.
او تمامی تنگناهای نظری "تئوری پردازی" را می شناخت و از فلسفه غرب نیز در حد استدلال های ایرانیان شیفته غرب آشنایی داشت. امام خمینی هیچ گاه سعی نکرد یک کتاب "فلسفه تاریخ" بنویسد یا رساله ای در نقد ماتریالیسم دیالکتیک منتشر کند.
او سعی می کرد ضمن آنکه اصالت های اسلامی را در خاستگاه نظری انتقادهایش در نظر بگیرد، به گونه ای سخن بگوید که نه به عنوان یک ایدئولوگ به عنوان یک رهبر مطرح شود. او می دید که ایدئولوگ های زیادی وجود دارند که در پی تدوین و تبلیغ ایدئولوژی اسلامی هستند. او می خواست و می بایست رهبر باشد. آنچه در این راه، لازم بود، نه تدوین یک ایدئولوژی مشخص بلکه "شکل دهی یک فضای گفتمانی" بود. چنین گفتمانی می توانست به جای تئوری بنشیند، و علاوه بر آن نقش ایدئولوژی را نیز ایفا کند.
امام خمینی حتی از این مرز هم گذشت. او موفق به شکل دهی یک گفتمان و یک فراگفتمان شد. در واقع فضایی خلق شد که تار و پود جدیدی داشت. و از حیث فضای گفتاری، نوشتاری و رفتاری بوی و رنگ خاص خودش را داشت.
این فراگفتمان، دقایق و ظرایف دیگر گفتمان ها را در خود حل می کرد و با مفاهیم و معانی قوی تر و بدیع تر بازتاب می داد.
در همین راستا، امام خمینی می کوشید تا فراتر از "ایدئولوژی" بایستد و هدایت را در عرصه "گفتمان" دنبال کند. این رویکرد به ویژه از سال 48 و ارائه نظریه حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه قابل پیگیری و شناخت است. البته این رویکرد را ملموس تر می توان از نیمه سال 56 دید. وقتی که گروه ها امام را به دلخواه یا به خواست مردم به عنوان رهبر پذیرا شدند.
امام کوشید تا با بهره گیری از مفاهیم دوگانه "استکبار و استضعاف" یا "مستکبرین و مستضعفین" فضای گفتمانی انقلاب را هدایت کند. (صحیفه نور، ج 5، ص 108-ج 6، صص 30 و 108-ج8، ص 117-ج 11، ص 262)
قرار دادن استضعاف و استکبار که هر دو درون مایه قرآنی دارند، زمینه ساز اعطای ابعاد سیاسی اجتماعی به مفاهیمی بود که بیش از این صرفا دارای ابعاد روان شناختی و فردی بودند. این موقعیتی بود که پیش از این نصیب کسی نشده بود.
او با رویکردی قرآنی – انسانی کوشید تا به واژه ها معانی اعلای انسانی و روحی ببخشد. ابداع واژه های نوین و مفاهیم جدید یا ارائه معانی متحول از واژه های متداول یا افزودن قید و صفت به واژگان جا افتاده و مستعمل، کارهایی بود که برای هدایت این فضای گفتمانی صورت می داد. مفهوم بخشی انقلابی به دو واژه "استکبار و استضعاف " شاید کار بزرگ امام خمینی بود، که موفقیتی فراتر از حد تصور در پی داشت.
نتیجه این کار تحت الشعاع قرار گرفتن گفتمان "آنتی امپریالیستی" سوسیالیست ها بود. در واقع اگر گفتمان رهایی بخش سوسیالیستی، پرولتاریا مطرح می شود، در گفتمان امام مفهوم مستضعفین مطرح می شود، که ابعاد فطری – انسانی دارد و در عین پرهیز از مادی گرایی و نگرش دیالکتیکی، کارکرد پرخاش گرانه، حق جویانه و انقلابی دارد.
در گفتمان امام، جنگ ما یک جنگ طبقاتی نیست، بلکه جنگ فقر و غنا است. در اینجا فقر و غنا در مقابل یکدیگر، معنا می شوند، و استغنا، از آنجا که موجب طغیان در برابر حق تعالی می گردد، مذموم است (کلا ان الانسان لیطغی، ان راه استغنی).
گفتمان استکبار ستیزی امام خاستگاهی فطری – انسانی و معنایی قرآنی دارد و در عین حال کارکردی مبارزاتی و انقلابی.
اگر در گفتمان رهایی بخش سوسیالیستی، مفهوم امپریالیست مطرح می شود، در گفتمان فطری – انسانی امام خمینی، مفهوم استکبار ارائه می گردد و پیدایش استکبار به عکس امپریالیسم، نتیجه جبر سیر خطی تاریخ و تکامل ابزار تولید و مرحله نهایی از سلطه جویی کاپیتالیسمی است.
استکبار ریشه در روان آدمی دارد و نتیجه استغنا در برابر حق است و طغیان ناشی از این استغنا است که موجب استعلاء فی الارض و استکبار می گردد. چنان که فرعون دچار این عارضه گشت، اگر چه به رغم ادعای مارکس، سیر خطی تاریخ به اختراع ماشین نرسیده بود و اثری از تکامل نهایی ابزار تولید نبود..
بدین ترتیب، امام خمینی موفق به هدایت و شکل دهی فضای گفتمانی انقلاب اسلامی، در راستای مبارزه با آمریکا به عنوان سمبل استکبار شد.
به گونه ای که یک منطق فطری انسانی، خاستگاه این مبارزه قرار گرفت و مبانی قرآنی را مورد توجه عملی قرار داد.
بدین ترتیب، فراگفتمان امام خمینی، تمامی گفتمان های ضد غرب و آمریکا ستیز دهه 50 را در خود حل کرد و فراتر از "محمدباقر صدر"، "مرتضی مطهری" و "علی شریعتی" قرار گرفت. اگر چه باید اذعان نمود که سه شخصیت یاد شده، از حیث نزدیکی و دوری به تفکر امام در زمینه استکبار ستیزی در یک رتبه قرار نمی گیرند؛ اما هر سه در فراگفتمان فطری – انسانی امام خمینی، با یکدیگر ملاقات می کنند.
در این میان مرتضی مطهری اگر چه در مبانی فکری، انسان شناختی یا هستی شناختی رتبه اول نزدیکی به امام را دارد؛ ولی از حیث گفتمانی در رتبه سوم قرار می گیرد.
علی شریعتی اگر چه در مبانی فکری اعم از هستی و انسان شناسی در این میان دورترین شخص نسبت به مبانی امام است، اما از حیث شباهت گفتمانی در رتبه اول قرار می گیرد.
در این میان موضع محمدباقر صدر ستودنی است. چه او در موازنه شور و شعور نزدیک ترین موقف را نسبت به امام دارد؛ گر چه از او تا امام راهی دراز است؛ و او خود به این مسئله آگاه بود.
شاید از همین رو بود که می گفت: "ذوبوا فی الخمینی کما ذاب فی الاسلام".

ارسال توسط صفارزاده حسینی @ ۱۸:۱۰   0 نظر

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

نگاهی به فعالیت بسیج دانشجویی

در آغازین روزهای پس از دفاع مقدس، که دوران جهاد اصغر با سربلندی رزمندگان اسلام پایان رسیده بود و دوره جهاد اکبر فرا روی آنان خودنمایی می کرد امام شهیدان راهی نو را فراروی بسیجیان گشود، راهی نورانی که استمرار آن سربلندی و عظمت و شکل گیری تمدن بزرگ اسلامی را نوید می داد.

در تاریخ دوم آذر ماه 1367، بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) طی پیامی عارفانه، روشنگرانه و توام با آینده نگری دقیق که منبعث از بیش عمیق ایشان بود فرمان تشکیل بسیج دانشجو و طلبه را به عنوان یکی از ضروری ترین تشکل ها صادر نمودند و ضمن درخواست دفاع از انقلاب و اسلام در مراکز دانشگاهی و حوزوی، خواستار پاسداری از اصول تغییر ناپذیر «نه شرقی و نه غربی» شدند و ضمن دعوت به اتحاد و یگانگی حوزه و دانشگاه چشم انداز ایجاد حکومت بزرگ اسلامی و فتح جهان توسط اسلام را فرا روی مشتاقان و رهروان اسلام ناب محمدی(ص) قرار دادند.

به دنبال این پیام، استفساری از سوی جانشین وقت فرماندهی کل قوا از دفتر حضرت امام خمینی (ره) بعمل آمده که حضرت امام (ره) معین نمایند که متولی اداره بسیج دانشجو و طلبه چه ارگانی باشد؟ و مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی در مورخه 12/10/67 نظر بنیانگذار انقلاب اسلامی را به شرح ذیل پی‌نوشت نمودند:

«حضرت امام (ره) فرمودند: تشکیل بسیج دانشجو و طلبه به عهده بسیج مستضعفین سپاه پاسداران است.» [سید احمد خمینی/ 12/10/67]

در آذر ماه 1368 از محضر مقام معظم رهبری پیرامون بسیج دانشجویی استعلام گردید و معظم له فرمودند: «با بسیج دانشجویی موافقم و آن را لازم و ضروری می‌دانم .» و با رهنمودهای خویش بر محوریت دانشجویان به عنوان متولیان امر بسیج دانشجویی تأکید نمودند.

پس از آن شورای عالی انقلاب فرهنگی اصول کلی طرح نحوه تأسیس بسیج دانشجویی را تصویب نمود. لذا پس از تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی از سیزدهم دیماه 1369 مرکز بسیج دانشجویی تهران تأسیس شد و مسئولیت تشکیل دفاتر بسیج را در دانشگاهها عهده دار گردید. با شکل گیری قانونی بسیج دانشجویی در دانشگاهها بر اساس توان بالای متکی بر ایمان دانشجویان بسیجی، بسیج دانشجویی به سرعت در این محیط مقدس تشکیل و گسترش یافت. و بدین سان فرزندان خمینی کبیر (ره) که افتخار بسیجی بودن آن پیر سفر کرده را برای خود موهبتی بزرگ می‌شمردند، آغازگر حرکت بنیادینی شدند که رسالت آن از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی و نوید دهنده فتح سنگرهای کلیدی جهان اسلام توسط اسلام ناب محمدی (ص) به عهده ایشان نهاده شده بود. راهی که رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) نیز بر تداوم آن تأکید نموده و مهر تأیید زدند از این رو به منظور تحقق آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی و ضرورت تسریع در حرکت اسلامی کردن دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و نیز اشاعه تفکر بسیجی بویژه از سال 1374 به بعد موافقت نامه هایی بین نیروی مقاومت بسیج با وزارت فرهنگ و آموزش عالی در مورخه 13/7/75، دانشگاه آزاد اسلامی در مورخه 25/1/76 و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در تاریخ 17/4/76 به امضا رسید که طرفین در آن نسبت به تقویت و گسترش فعالیتهای بسیج دانشجویی در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی تصریح کرده و جهت تحقق آن اعلام آمادگی نمودند. پس از طی دوره اولیه ایجادی و رشد سخت افزاری در بسیج دانشجویی، همت دانشجویان بسیجی علاوه بر توسعه کمی معطوف به افزایش هر چه بیشتر کیفیت و تحول نرم افزاری گردید. در سال 1376 جمعی از دانشجویان بسیجی دانشگاه تهران توفیق دیدار با مقام معظم رهبری (مدظله العالی) را کسب نموده و ضمن بیان بینش ها، نگرشها و روشهای خود دغدغه های خویش را معروض داشتند. رهبر معظم انقلاب در این دیدار صمیمی و معنوی فرمایشات بسیار مهمی را بیان فرمودند که سرآغاز تحولی بنیادین در بسیج دانشجویی بویژه در عرصه های فرهنگی و سیاسی گردید.

لذا بسیج دانشجویی روز به روز بر کمیت و کیفیتش افزوده می گردید و اقبال عمومی دانشجویان و اخلاص و منطق عمل آنها، راه را برای خدمتگزاری بیشتر می گشود.

در سال 1377 به منظور نهادینه شدن تشکیل، تقویت و توسعه بسیج دانشجویی طرحی از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی مطرح گردید که پس از بحث و بررسی و انجام کارشناسی لازم، در جلسه علنی روز یکشنبه مورخ 22/9/77 مجلس شورای اسلامی با اکثریت مطلق آرا و بدون هیچ مخالفی تصویب شد و سپس به تأیید شورای نگهبان رسید.

این مصوبه در مورخ 28/9/77 طی نامه شماره 2773/ق توسط رئیس مجلس شورای اسلامی به اطلاع رئیس جمهوری اسلامی ایران رسیده است و رئیس جمهوری اسلامی نیز طی نامه شماره 62814 به تاریخ 6/10/77 آن را به وزارتخانه های ذیربط ابلاغ فرمودند.

سال 1379 یکی دیگر از سرفصل های تحولی بسیج دانشجویی آغاز شد، در این سال شرکت کنندگان در نهمین نشست سالانه بسیج دانشجویی سراسر کشور توفیق دیدار با مقام معظم رهبری (مدظله العالی) را یافته و ضمن بیان دیدگاههای خویش، به استماع سخنان گهربار ایشان شامل رهنمودها و تأیید رویکردهای اعلام شده بسیج دانشجویی نایل آمدند.

از اواخر همان سال فعالیتهای جدی مبتنی بر رویکرد آینده‌نگر و استراتژیک آغاز شد که بحمدا... منجر به تغییرات بینشی، نگرشی، روشی و ساختاری در این تشکل گردید.

جلوه های این تحول وجود بالغ بر دو هزار و پانصد دفتر بسیج دانشجویی در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور بوده که به فضل الهی با گذشت زمان بر انسجام، اثربخشی و پویایی آن در راستای نقش آفرینی شایسته در عرصه های دانشگاه، اجتماع و فرای مرزهای جغرافیایی در ابعاد اعتقادی، فرهنگی، علمی، سیاسی، ورزشی، صنفی و آمادگیهای دفاعی می باشد.

امید است با توجه به پشتوانه های ایمانی، علمی، قانونی و انگیزشی بتوانیم گامی مؤثر در طریق بندگی خداوند بزرگ و خدمت به خلق او برداریم.

انشاءالله

ارسال توسط صفارزاده حسینی @ ۲۳:۲۹   0 نظر

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

خصوصیات بسیجی

مكتبی بودن
مهمترین ویژگی بسیج ایمان به خدا و اعتقاد قلبی و باور درونی به خالق یكتا است. ایمان به خدا رابطه مستحكم نیروهای بسیجی با حق تعالی است زیرا بسیج رضایت حق تعالی را مبنای حركت و فعالیت خود می داند. بنابراین مهمترین مشخصه بسیجی مكتبی بودن آن است. جهاد همه جانبه در راه خدا، نگهبانی از انقلاب ، دستاوردهای نظام مقدس اسلامی از دیگر جنبه های مكتبی بودن نیروهای بسیجی است.

اطاعت از ولایت فقیه

اطاعت از ولایت فقیه و تبعیت پذیری از رهبری نظام یكی از شاخص ترین ویژگی های بسیج است. بسیج تابع محض ولایت فقیه است و سعادت خود و جامعه را در پیروی از ولایت فقیه می داند، زیرا از معمار انقلاب و موسس بسیج آموخته است كه ««من به همه ملت، به همه قوای انتظامی اطمینان می دهم كه امر دولت اسلامی اگر بانظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملكت وارد نخواهد شد.»


اخلاص

بسیج عاشق خدا است و اخلاص به خدا مهمترین خصوصیات و ویژگی بسیجیان است. زیباترین حركت بسیجیان خمینی و فعالیت بسیجیان ، داشتن رنگ خدائی در كارها است. برای همین است كه امام بسیجیان ، خمینی كبیر (ره) فرموده اند:
” بسیج لشكر مخلص خدا است كه دفتر تشكیل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده اند.“
مساله اخلاص بسیار دقیق و ظریف است كه قبولی اعمال بستگی به مقدار خلوص انسان دارد و هر چه اخلاص بیشتر و كاملتری داشته باشد، عمل او ارزشمندتر است . امام صادق علیه السلام در ضرورت توجه به موضوع اخلاص می فرمایند:
” هیچ نعمتی بالاتر از این نیست كه در دل بنده چیزی جز خدا نباشد.“


تواضع و فروتنی

فروتنی و شكستن نفس از مهمترین فضایل انسانی است كه نیروهای بسیجی موصوف به چنین اخلاقی می باشند. بسیج علاوه بر اینكه در مقابل خدا خاشع و فروتن است در برابر مردم متواضع می باشد. قرآن كریم ویژگی مؤمنان و مردان خدا را چنین بیان می كند:
” بندگان شایسته خدا كسانی هستند كه با آرامش راه می روند و آنگاه كه از نادانان حرف نامربوط می شنوند، نادیده می گیرند و اظهار محبت می كنند.“

غیرت دینی

غیرت و جوانمردی از ویژگیهای هر بسیجی است . بطور كلی منظور غیرت دینی این است كه نیروهای بسیجی نسبت به مسائل اخلاقی و دینی جامعه و ترویج احكام و معارف الهی حساسیت داشته باشند. اگر موضوعاتی در جامعه رخ داد كه با احكام اسلامی و الهی مطابق نبود، در برابر آن عكس العمل نشان داده شود. موضوع غیرت ، در سیره معصومین (ع) و بزرگان دین به وضوح مطرح است . اگر بخواهیم نماد كلی و عینی غیرت دینی را در عصر حاضر از بزرگان دین مطرح كنیم ، موضعگیری شجاعانه حضرت امام (ره) در تألیف كتاب آیات شیطانی توسط سلمان رشدی است كه فتوای تاریخی قتل سلمان رشدی را صادر فرموده اند. بنایراین بسیجی هرگز در مقابل ناهنجاریهای جامعه بی تفاوت نخواهد بود. در مقابل زشتی ها و ناپاكی های اخلاقی و اجتماعی اهل تسامح و تساهل نخواهد بود.
حسن خلق

اخلاق نیكو یكی از صفات پسندیده در اسلام و از شیوه های مطلوب جاذبه دینی و فضایل انسانی است. در میان آداب اخلاقی و سنتهای اجتماعی، حسن برخورد با مردم در اخلاق اسلامی جایگاه ویژه ای دارد و برای نیروهای بسیجی كه با مردم ارتباط دارند این موضوع حائز توجه است. مهمترین مؤلفه جاذبه مردم به تشكیلات بسیج برخورداری نیروهای بسیجی به این صفت پسندیده است كه به عنوان یك رفتار مطلوب در میان نیروهای بسیجی رایج است. در اهمیت حسن اخلاق همین بس كه پیامبر گرامی اسلام (ص) فرموده است: ” برترین شما نیكوكارترین شما از نظر اخلاق است. آنان كه خود را آماده خدمت كرده و با دیگران با الفت و مهربانی زندگی می كنند.“


شجاعت

گرچه شجاعت یك صفت اخلاقی است ولی مهمترین نماد اخلاقی و رفتاری یك فرد در زندگی اجتماعی است. فرد شجاع كسی است كه دارای هویت دفاعی است و در راه حفظ ارزشها جرأت برخورد با عوامل دشمن را دارد. اگر شجاعت به عنوان یك فرهنگ عمومی در جامعه ما وجود داشته باشد و همه آحاد مردم صلابت و شهامت در راه دفاع از اسلام و ارزشهای دینی را داشته باشند، بدون شك كیان اسلامی از هر خطری مصون خواهد بود. حضور مقتدرانه در دفاع مقدس و خلق حماسه های پرشور بسیجیان در صحنه های نبرد نشانه های عینی از شجاعت بسیجیان در صحنه های دفاع می باشد كه از مهمترین شاخصه های نیروهای بسیجی نیز می باشد.


مردمی بودن

منظور از مردمی بودن بسیج این است كه آنان از متن ملت برخاسته و به صورت خودجوش و حركت مردمی به عضویت این تشكیلات پیوستند و در جهت مصالح و آرمانهای نظام به پیروی از ولایت فقیه به انجام وظیفه پرداختند. حضور رده های مقاومت بسیج در كلیه اقشار و اصناف و اقصی نقاط كشور و پذیرش و جذب آحاد مردم در سنین مختلف نماد واقعی مردمی بودن این تشكیلات است.


شهادت طلبی

شهادت طلبی با وجود بسیجیان عجین شده است و بسیجی شهادت را می شناسد و به آن عشق می ورزد. حب به شهادت را بسیج از مولای خود علی علیه السلام آموخته است كه فرموده است : “ انی للشهاده لمحب. من دوستدار شهادت هستم.“ نام بسیج در فرهنگ انقلاب اسلامی با ایثار و شهادت نقش بسته است زیرا ارزشهایی كه فرهنگ اسلام و مبنای دینی برای شهادت قائل است بسیجی را شیفته شهادت كرده است. رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: ” بالای هر نیكی، كار نیك دیگری است تا اینكه مرد در راه خدا كشته شود. وقتی در راه خدای عزوجل كشته شد بالای آن كار نیكی وجود ندارد.“font:tahoma

ارسال توسط صفارزاده حسینی @ ۱۲:۵۶   0 نظر

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی